اگر بدانی که چگونه...

"اگر بدانی که چگونه..."
- در این گیر و دار روزهای تاریک یا روشن
وقتی که بارانِ ناگهانی می بارد
بر سقف های شیروانی
در جایی دور.
یا حتی در خاطرات به هم ریخته امروزم
با دیدن آن نگاه گیج
با آن سردر گمی ها که می دانم و نمی دانم
چرا اینگونه هستی.
وقتی که می روی و من می مانم
با درختان و دیوارهایی که با تو دیده ام
و دیگر بهانه ای نیست برای ماندنم،
جز حس غریب ساعتی پیش تر
که بوده ای.-
" اگر بدانی که چگونه دوستت دارم."
بهار 83

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر