Posts

Showing posts from September, 2006

...دیگر

دیگر مال جوانی هاست مال وقتی که آرزو کردن .معنای دیگری جز غیر ممکن داشت حالا اینجا دیگر آمدن هیچ کس .شادمانی را نمی کند بیدار فقط به خودم می گویم هربار که اینهم یک ورق دیگر .از دفتر خاطراتم خواهد بود

بی ثمر

درخت بی ثمر بیابانم .یادگار عشق لیلی دل دل کنان اینکه اگر شاید هیمه آتش رهگذری باشم .یا نباشم

مویه

مثل دویدن در یک قیف به تنها راه ممکن رسیده ام. فردا خاموش است و فرار تا اولین قاعده دست و پا گیر راه نجات من نخواهد بود. فردا خاموش است و یک پرنده گرسنه نشسته است کنار آبگیر و تا هیچوقت سیر نخواهد شد از دریدن آرزو هایم. بیا دوباره و این راه را دراز کن. بیا دوباره و راه چاره را از میان بردار. چاهی بکن تا در آن پنهان شویم از دست هر کس که برای نجات من می آید. شاید بشود که تا آخرین روز زندگی هنوز امیدوار آمدنت باشم.

شاید این بار

مثل آدم های قصه ای که بخوانی هر از چند وقت داستانم همیشه تکراری است .با همان نتیجه که به آن عادت داری این است که گاهی ساکت می شوم در بهت شاید این بار جور دیگری باشد شاید این بار جور دیگری باشد ...نمی گذارم ؛ نمی شود ؛ نباید ...شاید این بار .عادت دارم