Posts

Showing posts from February, 2007

محال

در محال گام می زنم و .یکی یکی نشدنی ها را تمرین می کنم شاید این ساعت کوتاه را همه تلف کنم .در جستجوی هرچه دوست می دارم اما بهتر نیست این شادمانی شاید روزی؛ به خانه نشینی آه های بلند چه ها که می خواستم و نشستن پای تلویزیون دیگران چه خوشبختند؟ قد آرزوهای ما همیشه از محال بالاتر است .یادت باشد

زمستان

ببين چه برفي مي بارد امروز !و زمستان چه فصل زيبايي است :مي ايد و مي رود و نمي پرسد چه كم دارم از فصل هاي ديگر من كه هميشه منتظر تابستانيد؟ ما را به خانه هامان مي برد تا در پذيرايي عشق پنهان شويم و :حرف هم را بشنويم و بگوييم !خود را بپوشان بيرون هوا سرد است ببين چه برفي مي بارد امروز و به نامهربانيمان عادت كرده است زمستان و !چه فصل زيبايي است

نفرين 16

مي شود كه شكست بخورم اما تسليم نخواهم شد - كه من حماسه آفرينش دشوارم و نه .چلپاسه چندك زده به ديوار هاي استوار بيگاري واقعيت ها پيكارم اگر به پايان رسيده باشد اين چنين باز هم گرد پوك استخوان هايم شاعرانه خواهد ماند بر ديوارهاي اين شهر همه روزش ديروز تا ديوارها بدانند كه گذشته ام حتي اگر به قدر غباري .از اين حصار روزماندگي و روزمرگي مي شود كه شكست خورده باشم اما تسليم نخواهم شد.

بيشه

اين فال فاخته تمام هم مي شود مگر؟ با اينكه چشم اندازم اگر نه شادمانه تا ابد بهانه اي براي "هنوز مي شود اري" هست و باري از فصل هاي ديگران به دوش من باقيست اما اين كاج بلند اگر سايبان من باشد شايد تا روزي كه ورق بازي فاجعه برگردد-هنوز .من با همين پوشال ها منتظر باشم از باغ ارغوان كه گريختيم .شايد در اين بيشه جز هيولا چيز ديگري هم هست

دیر

به همه چیز دیر رسیدیم .حتی شکست حالا که برای بازایستادنم دیر است.