سهم من
سهم من پس كجاست؟ اندازه يك فنجان كوچك چاي در يك بعد از ظهر برفي خيره به پنجره اي كه مرز ميان من و گريستن است. يا اندازه نشستن عقب تاكسي در فاصله دو قرار اداري با نگاهي به شيشه اي كدر كه مرز ميان من و دل بستن است به عابري كه فقط يكبار مي بينم و يك لحظه و شايد هم تنها به قدر بستن چشم در ميانه يك بحث طولاني از ارزش و بي ارزشي كه مرز ميان بردباري و شكستن است. سهم من به اندازه يك سر سوزن به اندازه اينهمه بيهوده گفتن به قدر فاصله ميان بودن و با تو نبودن 8/9/84