Posts

Showing posts from March, 2006

شادماني

شادماني هم عادتي است !مثل تقويم ناگهاني يي چينگ كافي است به سكه ها اعتماد كني .به همين سادگي

آوازي بخوان

آوازي بخوان كه سال نو آغاز مي شود نمي گويم با خواندن تو پرنده پرواز مي شود يا رازي آشكار مي گردد يا حتي خيالم راحت مي شود .كه نمرده اي هنوز فقط آوازي بخوان تا اين سكوت .ما را نكشد

شايعه

شايعه كرده اند كه رفتنت دروغ بوده است اينطور نيست اما دروغ هم نگفته اند فقط انقدر رفته اي .كه من به تو نمي رسم هرگز

بي كسي

بي كسي درد بي سرانجامي نيست تنها درد آرامي است كه در خفا جانمان را مي جود و .نقطه پايمان مي شود

شكست خورديم

شكست خورديم به سادگي پيامبري .كه قومي نداشت

زيباييت راكه هرگز

زيباييت را كه هرگز و نامت را كه هرگز و پيغامت را كه هرگز و عشق عميق و بي سر انجامت راكه هرگز فراموش نخواهم كرد اما .دلم را خاموش خواهم كرد

تمام شد

تمام شد وویرانه ها ماندند و من ماندم و ترانه هایی که می خواندم از یادم خواهد رفت دیر یا زود به یاد هم نخواهم آورد که چه می خواست و چه ها می دید و ...به چه ها که نمی خندید و چه کسی بود؟ تمام شد و من ماندم و ...ویرانه ها ماندند و .تنها ماندم

گریه خواهم کرد

به خاطر شادمانی های از دست رفته گریه خواهم کرد؛ به خاطر گذشته های به گل نشسته گریه خواهم کرد؛ .به خاطر روز های لای تقویم های بسته گریه خواهم کرد به خاطر همه چشم های از اشک نشسته و تمام کتاب های سوخته و عشق های به دروغ فروخته و آدم های به هیچ آموخته گریه خواهم کرد و کسی -می دانی؟ - تسلایم نخواهد داد .می دانم

مد

تبه کاری هم مد شده است بعد از حماقت و بلاهت و بی بند وباری ها تنها عشق است که مثل تمامی این تاریخ سراسر رنج فقط در نوشته ها معنی داردهنوزو هر روز دیوارش کوتاه تر می شود

این روز ها

هیچ دقت کرده ای این روزها بی شرمندگی به هم می گوییم خداحافظ و پی کارمان می رویم؟ سر اولین کوچه یک پاکت شکلات جای خاطره را پر می کند و عطر عبور اولین عابر .ما را چیز خور می کند انگار هیچ دقت کرده ای این روزها چه چیزهایی را هضم می کنیم و خم به ابرو نمی آوریم؟

شکست

دیدی که چگونه شکست خوردیم؟ با سادگی مردی که در مه گم شده باشد یا به آسانی فراموشی یک روز در تقویم .حتی به خاموشی نامی روی سنگ گورستان نه داستانی برای گفتن شدیم و نه شعری برای خیالی واهی .حتی آهی نشدیم که یک نفر بشنود تنها چشمانی شدیم اشک آلود که با بی زبانی خیره باشد به فاجعه ای که همیشه تازه از راه می رسد هر سال دوباره و عشق را .برای این هزاره محال می کند

جاویدان هرگز

چه جاویدان گذشته است و هرگز باز نمی گردد .گذشته های من و هرگز دوباره دیروز نخواهد شد و هرگز دوباره دیروز نخواهد شد .و هرگز دیروز دوباره نخواهد شد نخواهی گذشت دوباره آنگونه هشیار وناهشیار نخواهی خندید دوباره در پاییز هفتاد وهفت نخواهی رفت تا آنجا که من دیگر نمی آیم .نخواهی گفت که این هرگزاتفاق نخواهد افتاد !!و هرگز دوباره دیروز نخواهد شد و جاویدان .گذشته اشت گذشته هایمان