Posts

Showing posts from July, 2005

گلايه

آي کتاب هاي دروغ ،کتاب هاي دروغ کتاب هاي دروغ آنقدر ما را فريب داديد که در پايان هميشه راستي و درستي و دانش پيروزند که امروز چنان تلخ و تاريک و گزنده روياهايمان را رنده مي کند واقعيت که انگار تنها سخن شيطان است که حقيقت دارد. 8/5/84

نامه

سلام امروز حال من خوب است؛ البته نه كسي امده تا نازم كند و نه آسمان خانه ام آبي رنگ شده ؛ مثل هميشه در جايي كسي را كشته اند و در جايي براي چيزي ميزگردي هست. يك جاي جهان هم حتما جنگ شده . با اينهمه حال من خوب است چرا كه ميان اينهمه آدم به واقعيات چسبيده من هنوز روياهايي ميبينم روشن و راحت و ساده. البته دلم هم برايت تنگ شده 5/5/84

از مرز فاجعه

حالاتو باور نمي كني كه دوستت دارم با اينكه آمده ام از مرز فاجعه ها -بي خيال ؛ پشت سرم كبودي آبي درياي بي نجات غريق و روبرويم آسمان سرخ دود جنگلي گرم حريق و خودم تنها مثل تنديس هاي غريب ميدان ها خيره به عبور بي انتهاي اينها كه به نديدنم عادت دارند با اينهمه آمده ام از مرز آنهمه دوري و صبوري و رنج آرامي كه از نبودن تو مي برم اما تو باور نمي كني كه دوستت دارم با اينكه از ميان همه تنها تو را به ياد آوردم. 31/4/84

زيباي گمشده

زيباي گمشده ام را بايد حالا ديگر در زباله ها جستجو كنم چرا كه در اين سرزمين زشت زيبايي براي همه نامي براي بيهوده بودن است. حالا تو براي همه بيهوده مي شوي با آنهمه عشقي كه در نگاه توست و با آنهمه معني كه نام تو دارد براي من - هنوز. زيبايي ناگزير تو را بايد گذاشت امشب كنار خيابان در ساعت نه تا جمع غريب سپوران زيباشناس تعيين كنند آن موهاي بي دليل رقصان ميان كوچه ها چگونه از خاطرمن براي هميشه گم شود. زيباي گمشده ام را بايد حالا مثل گربه ها در كيسه ها جستجو كنم. 30/4/84

عاشقانه

اکنون آرام و آسوده بیدار شده ای و آمده ای به خیابان چه صبح زیبایی!؛ بی همان لباس هایی که می شناسم من بی همان گام هایی که می ترسید با همان لبخند کم جان اما تماشایی. آفتاب شهر شما سرد است ولی دلهاتان گرم ؛ خانه هاتان گرم و خیابان ها انگار همیشه عید نوروز است. این آدم های تا استخوان ها شان پست این خیابان های چراغانی بن بست و این آیینه ها که پنجره همسایه است همه شان مال دیروز است و سفیدی برفی سنگین فقط قاب تماشای کلاغ نیست. بهار از روی شاخه ها رفته است و تابستان آسان از پنجره تو می آید و به تو می گوید نام کسی را به خاطر نسپرده ای که دشوار بتواند از یادت ببرد. 24/4/84

زندگی را دوست می دارم

زندگی را دوست نمی دارم من اینگونه که هست سرتاسر پراز هر چه نمی خواهی. اینطورکه آشفته باد می برد همه چیزهای زیبا را به دور دست و باقی می گذارد برای من خاک و خلنگ و سنگ را. زندگی را دوست می دارم با تویی که می دانم نمی آیی سر همان قراری که نگذاشته ایم و از یاد هم نبرده ای هر چه داشته ایم که به یاد نسپرده ای. به همان سادگی کتاب های کودکانه و همان شعر های عاشقانه وحشی بافقی. آنطور عمیق که می شود عاشق بود بی تحقیر، بی تزویر، و بی ریاکاری فارغ از نداری و این همه از هم دوری . زندگی را دوست می دارم آنگونه که تو هستی صمیمی و قدیمی و همیشه با لبخند. 26/4/84

دوباره

جوانه زده ام باز هم و بعد از این بساط آتش و باران و باد دوباره می ایستم روی همان خاکستر خاک و خاشاک ودور دست های شاید امروز هیچ را تماشا می کنم و دوباره خیال می بافم و آرزو های محال می سازم و با همین شاخه های سوخته لانه گنجشک را به دوش می گیرم. جوانه زده ام باز هم و می دانم که هرگز نمی میرم. 24/4/84

خوب می شویم

طاعون که نداریم خوب می شویم و مثل همه به ساعتمان نگاه می کنیم و بی دلهره گناه می کنیم. مثل همه بین خاموشی و فراموشی انتخاب می کنیم و خانه های آرزو را خراب می کنیم و عشق را به عذاب تبدیل می کنیم و همه هوشمندی جوانی را نقش بر آب می کنیم. طاعون که نداریم خوب می شویم. 20/4/84

خط فاصله 2

میدانی که همیشه دوستت دارم اگر چه همیشه این میدان سکوت را می چرخم و عابران سقوط را می بینم و می روم تا وادی از هم گذشتن . میدانی که همیشه دوستت دارم من اگرچه راهی میان دریا که نیست و تنها این ساعت شماطه دار است که با شمردن روزهای قافله تقویم را می نویسد و این تقدیر را که تو می دانی که دوستت دارم و من نمی دانم که اگر دوستم داری کدام خیابان دوباره تعریف می کند این فاصله بی پایان را. 13/4/84

خط فاصله 1

زیبا که نیستی اگر بودی چه می کردم با دیدن چشمانت آنوقت که همیشه نمی آیی به دیدارم و بیزارم از این خط قاصله ای که همه جاست و از بد روزگار تنها خط اتصال ماست . 13/4/84

آواز مرد مرده

هرچه که نمی خواستم شد و هر چه که می خواستم به تاراج رفت و رفت همه آرزوهای زیبایم برباد. اکنون آزادم آزاد تا میان اینهمه مرداب یکی را انتخاب کنم. 14/4/84

یاس

ما را که فروختند به اولین عابر. شکایتی اما نداریم عمریست که دشوار می روییم و آسان پرپر می شویم در گلدان خانه های غریب. 11/4/84

خاطره

مو هایت گریخت از کمند روسری و ریخت بر شانه های خاطره ام - امروز دوباره تا بدانم که اگرچه همیشه برای هم دیر می شویم و نامه هایمان همیشه دورند اما شاید هنوز در آن قاعده همیشگی شکست یکبار و برای همان یکبار کاش استثنایی پیش آید. 10/4/84