Posts

Showing posts from October, 2006

شرکت

شایدچهل سال پیش بود که یکی از مدیران شرکت را با منشی اش در اتاق کنفرانس پیدا کردند. در نتیجه بعد از نزدیک به سی سال دوباره جلسه ویژه تشکیل دادند.جلسه قبلی پس از آبروریزی همسر یکی از مدیران و خروج اطلاعات مهم داخلی از شرکت توسط او تشکیل شده بود که حاصل آن حکمی بود که همه باید از آن پیروی می کردند : هیچ کس حق نداشت با کسی خارج از چارچوب شرکت ازدواج کند.پیامد آن هم حکم دیگری بود که کارگزینی را ملزم می کرد همیشه تعداد زنان و مردان را در شرکت برابر نگاه دارد. حالا همه در جلسه ویژه شرکت کرده بودند تا برای مشکل جدید راه حلی بیابند. جلسه طولانی نبود و حاصلش یک حکم ساده بود : از این پس کارگزینی حق استخدام خانم های زیبا را نداشت . امسال جلسه اضطراری دیگری تشکیل دادند و طی حکمی تمام آینه ها را از همه جای شرکت جمع کردند

پارانویا

کمی آنطرف تر قدم می زند.دکتر گفته است که واقعیت ندارد. که توهم است.راست می گوید حتما.چیز حالیش می شود.البته کمی می ترسم.لامصب بدجوری واقعی است. انگار که از گوشت و پوست است.همیشه هم لبخند می زند. وقتی ازش می پرسم که چرا دنبالم می آید و بعد با لبخند می گوید: می خواهم بکشمت.به دکتر گفتم. گفت که جدی نگیرم. من هم جدی نمی گیرم . برای هرکس هم که گفتم خندید و گفت مراقب خودم باشم. اول فکر کردم منظورشان این است که شاید این آدم خیالی واقعا بخواهد بکشدم اما بعد فهمیدم منظورشان احتمال دیوانگی است.من هم خندیدم.البته خندیدن کار بیهوده ای بود چون آدم چه دیوانه باشد ؛ چه عاقل می خندد.تنها کاری که عاقل ها می کنند و دیوانه ها نمی کنند گریه است.پس من باید عاقل باشم چون که گریه می کنم. از ترس البته.از مردن می ترسم. از این که این یارو خیالی نباشد.اما دکتر گفت خیالی است.این را وقتی گفت که بهش گفتم یارو گفته امشب من را می کشد. اما نمی توانم گریه نکنم.خصوصا حالا که روبرویم نشسته است با این خنجر.خیلی واقعی است لعنتی . خیلی...خی...لی...خ
مثل تیترهای روزنامه ای چسبیده به شیشه اتاق روزی هزار بار تکرار می شوی و حتی یک بار هم نگفته ام پاره کنم این روزنامه را و نگاه کنم آیا جز نام تو چه چیز دیگری شاید آن پشت هست؟

زیبا باش

زیبا باش مثل تمام خاطره های نداشته مان .از هم غم شاید که عادتمان باشد .یا حتی همین ناامیدی های هر از چند روز اما کسی چه می داند شاید برای خرج کردن معجزه ای -اگرچه شاید دیر- .خدا به این خسیسی نیست