Posts

Showing posts from August, 2007

خوش خیالی

خوش خیالی ما را کشت وگرنه اسمان از اول با ما مهربان نبود و خنده های ماه .برای همه روی زمین یکسان است حالا - خیلی دیر اما - می دانم که برگهای گذشته سنگین شده اند زیر پاهای ریشه کرده ام .و این راه به هیچ بیشه ای نمی رسد اندیشه هایمان خام بود و در خیالمان جهان روزی رام می شد و .هیچ ارزویی از ما نمی گریخت جهان که رام نشد اما ما ارام شدیم و برگهایمان به تمامی ریخت و از گوشهایمان .قندیل " دیگر نمی شود" اویخت چه خوش خیال بودیم و جهان تصویر اسمانی دیگر بود.

تنها دروغ است که می ماند

تمام دروغ ها اینجا به بار می نشینند و ثمر می دهند و فروش می روند در بازار مکاره من هم مثل ارزوهای تو .از فریب بیزارم تنها حقیقت است انگار که انشعاب می کند از سیلاب فریاد های حقیقت کجاست و تنها دروغ است که می ماند و نه هیچ چیز دیگر که راستی تنها نام دیگری بوده است برای ! می خواهم فریبت دهم

تاوان

خوابیده بر تخت سکوت ابدی این عکس من را به تاوان دیر امدنم !تا ابد با نگاهت شکنجه می کنی؛ هر روز

پرنده پرید

تو رفتنت را برایم آوردی به یادگار .و پریدی از سر اولین پرچین تعداد کمی آرزو برایم مانده است و یک دانه سیب سبز بر شاخه !که به دامم نمی کشاندت هرگز

زخمی

از بیرون که نگاهم کنی .انگار مردی هستم با خورشیدی در دست از درون اما مردی تنها که چه زود به شکست ها خو می گیرد .و نمی میرد

سوگندنامه

!به زیبایی بی پایان تصویرت قسم که تو را از دست داده ام حالا تو از عشق قصه ها هم که بگویی دیگر خوابم نخواهد برد و می دانم افسانه ای که در پی ان بودم .مرده است و اینده تا ابد بی تو به سر خواهد ش د حافظ را باید از حافظه برداشت و مولوی را به دفی پریشان کرد و به تمام این تاریخ پر و پیمان شکست شکستی دیگر ارمغان اورد- که ما تنها سرمان را بار دیگر به همان دیوار کوبیدیم و دیوار .استواریمان را در هم کوبید به استواری دیوارها سوگند که تو را از دست داده ام و دیگر هرگزنخواهم یافت