وقایع نگاری قطع عضو تناسلی " مح تک"
درظهر روز جمعه پنجم مردادماه هزار و سیصد و شصت و پنج"مح تک "معامله اش لای در گیر کرده بود ونمی دانست چکار کند . بدتر آنکه این در در خانه خودشان هم نبود و در خانه دختر ی بود که دوستش می داشت و حالا گیر افتاده بود و علاوه بر درد وحشتناکی که تحمل می کرد ؛ ترس عمیق تراینکه کسی بیاید و او را در آن وضعیت ببیند با خجالتی که اگردیده شود چه می تواند بگوید قاطی شده بود و حالت ترحم انگیزی را ایجاد کرده بود که او را مجبور می کرد خدا را شاکر باشد که حداقل سر ظهر بود و در آن گرمای ظهر تابستان بندرعباس توی سر سگ می زدی از خانه در نمی آمد چه رسد به آدمیزاد. اسم دخترک "سهیلا "بود و مح تک" مدتی بود که عاشقش شده بود. یعنی از آن روز که "سهیلا" آمده بود در خانه شان و پیاز خواسته بود و خندیده بود. البته علت خنده اش "هم آن بود که مستراح توی حیاط بود و "مح تک" هم که همیشه خدا نفخ داشت توی آن بود و چنان بادی در داده بود که تا سه کوچه انور ترشنیده شده بود و البته این شرم آور بود و " مح تک" در آن لحظه نفهمیده بود که آیا باید به خاطر گوزش شرمسار باشد یا