!آمده ام که بمیرم ؛ باور کن اما نه آنگونه که تو می ترسی خشک و خاموش در خاک وخاشاک؛ که با سکوتی که از دیروز آغاز کرده ام - من نام تمام شورها را شر می کنم و یاد تمام خاطره ها را خطر می نامم و جادوی اثیری عشقی که به یادم هست را در تهیدستی تماشای تاریخی تلخ .بی اثر خواهم کرد اما تو یادت باشد جنگی که در آن شکست خوردیم - با همه رنجی که بردیم و می بریم- برای پس گرفتن خاک مقدسی بود .که بر باد می دهیم