Posts

Showing posts from June, 2011
ا ز قلعه ای دفاع می کنم میان این خانه های خراب سیاه و سفید که شاهش مات شده است
چه زیبا درخت دخیل آویز روستای بی مردم بادآورد ارزوهایشان را می رقصد شاید دیر
باغبان درختان شکسته در توفانیم که در اشتهای برهوت کورآب را پاسبانی می کنیم آه که چرا پرهایمان ریخت در تکامل تاریخی تار و داس هایمان از شانه دیوار آویخت در آسودگی بیماری فراموشی اکنون من و بیل و خاکی سخت خاکی سخت خاکی سخت
دهان کوچه را می شود اسفالت کرد اما حس خاک خیس خسته هنوز در خانه ها جاری است
تلخی های ناگهانی ام را ببخش دوستت دارم