نگاه آبي

در نگاه آبي تو موج مي زند
يك نام گمنام
كه ترجمه مي كند
نامه نرم دستانت را
به زباني كه نخوانده ام هنوز
حتي به ياري سي و پنج كتاب زرد
كه ورق زده ام به دشواري.
در نگاه آبي تو هنوز آيا
خط كمرنگ اميدم را مي شود پرسيد
كه مي خواني آيا در ميان اين همه بازتاب
كه تو را مغرور كرده اند و
من را از تو دور كرده اند.
درپشت نگاه آبي تو آيا
چه چيزي هست كه مي درخشد
در آينه چشمانم
وقتي كه خيره مي مانم و
خيره نگاهم مي كني؟

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر