نفرين 16

مي شود كه شكست بخورم اما
تسليم نخواهم شد - كه من
حماسه آفرينش دشوارم و نه
.چلپاسه چندك زده به ديوار هاي استوار بيگاري واقعيت ها
پيكارم اگر به پايان رسيده باشد اين چنين
باز هم
گرد پوك استخوان هايم شاعرانه خواهد ماند
بر ديوارهاي اين شهر همه روزش ديروز
تا ديوارها بدانند
كه گذشته ام حتي اگر به قدر غباري
.از اين حصار روزماندگي و روزمرگي
مي شود كه شكست خورده باشم
اما تسليم نخواهم شد.

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر