ادم های دوزخ

آدم های دوزخ چه خوشبختند
گرد گرمای آتش و با دستان آویخته
قصه های شبانه می گویند.
دلم برایشان تنگ می شود اینجا
که ستاره ها هر شب
دیرتر می رویندو مهتاب
هر امشبی از دیشب رسوا تر است.
آدم های دوزخ چه خوشبختند
همیشه و هیج وقت دیگر هم
کاری نمی کنند.
نیکی برایشان تمام شده است
و فقط قصه هایشان باقی است.
آی آدم های دوزخ
شما چقدر خوشبختید
با خانه های بی دیوار
دل های بی عشق
و چشمان هرزه هر چیز.

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر