نرم باد

در این تنهایی غریب
که هیچ کس با تو نیست
و همه بر تو
بیشتر شبیه بادی می شوم روزبه روز
که می گذرم و طلای موهایت را می آشوبم و
تو حتی نمی فهمی.
غریبانه ترین سلام هایم را
از کنار گوش تو می گذرانم و می دانم
که سلامم هم مثل بادی که هستم
بی صداست.

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر