نام تو

باران که نام تو را هنوز
نشسته از دیوار و
چشم های بی گناه تو از دیروز
قالب شعرهای منند و
این خاطره های تازه اگرچه عمیق
شیارم کرده اند اما هنوز
تا بهار وقت بسیار است.
پس به جای نامی بر دیوار
چیزی بکار
که به کار خنده هایمان بیاید.

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر