سکه

تو گمم کرده ای
در قلک کوچک روز مبادا و من
تنها میان این همه آرام نشسته ام
با چشمان بسته شیر و
خط شکسته افتخارات پلاسیده و
.بی ارزش حتی خرید کاغذی کاهی
شادمان اما میان دغدغه های بیشمار همراهانم
که برای همیشه
.روی دست تو می مانم

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر