عاقبت
دارد عاقبت زهر فاصله ها کارگر می شود
.و راه می میرد
نگاه که می کنم به گذشته می بینم
بار اینجا نبوده ای ها چه سنگین است
و بار آنجا نبودنم
.سنگین تر است ازسرمه سایه های چشمانت
دلم می گیرد از اینهمه آینده که در دستانم
می پوسد و دریای شب را در آغوش گرفته
گناه لنج های به گل نشسته را می شوید و
سکوی ایستگاه بدرقه
که مثل همیشه خالی است و
سکوت آرام سقوط آرزوهامان
دارد برایم عادت می شود و
خط فاصله ای که می شود طی کرد
در ناتوانی اینبار تا هرگز
.بی نهایت می شود
.و راه می میرد
نگاه که می کنم به گذشته می بینم
بار اینجا نبوده ای ها چه سنگین است
و بار آنجا نبودنم
.سنگین تر است ازسرمه سایه های چشمانت
دلم می گیرد از اینهمه آینده که در دستانم
می پوسد و دریای شب را در آغوش گرفته
گناه لنج های به گل نشسته را می شوید و
سکوی ایستگاه بدرقه
که مثل همیشه خالی است و
سکوت آرام سقوط آرزوهامان
دارد برایم عادت می شود و
خط فاصله ای که می شود طی کرد
در ناتوانی اینبار تا هرگز
.بی نهایت می شود
Comments