دیروز

!آه که چه دور است دیروز
مثل عکس سحرانگیز یک منظره ساحلی
که آفتاب روی آب آبی دریایی جاودان آرام
بذر جادویی جشنی بی پایان می پاشد و
گام به گام آدم هایی همیشه در امروز
ایستایی بی بازگشت قایقی بادبانی را تماشا می کنند
و به سادگی لحظه شگفت انگیز افتادن یک برگ
.نام سنگین ساعت را حاشا می کنند
آه که چه دور است دیروز
که شب تا سحر رسید و روز شد و آن بعد از ظهر
.برای تا همیشه دیروز شد

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر