امیدواری
دلمان مدام تنگ می شود و رفتن
تنها حادثه ای است
.که مدام تکرار می شود در میان ما
اینجا
انگار همیشه برای شکستنت دستی هست
( لای فال ورق دنبال تو نیستم نگران نباش- اینطور بود ای کاش)
وبرای هاج و واج ماند نت
بن بستی
که گاهی با خود فکر می کنی کسی هست
که تو را به دست شکست می دهد
(یک اسم قلمبه روی پیراهنم ندوز- روانی که نیستم هنوز)
دستی دستی و می خندد
.به اینطور درمانده که هستی
همیشه زیر درخت یاس درختی که می نشینم
(اینها را برای فراموش کرد نت کاشته بودم - نگفته بودم؟)
به این فکر می کنم
که چقدر فاصله ها نزدیکتر بودند اگر
این قدر برای ساکت ماندن اصرار نداشتی و
نمی گذاشتی که آسمان برای نوشتن سرنوشت ما
بهانه های جور واجور پیدا کند
اگر چه به هر حال یک روز کسی به جای تو خوذش را جا می کند
( این خیلی طبیعی است؛ ما که آدم های قصه نیستیم - هستیم؟)
اما می شد یکبار به جای همه آدم های قصه و آدم های واقعیت
روی آسمان را کم می کردیم و
این زندگی تو با آن یک نفر و من با آن یکی دیگر را
.با هم می کردیم
(همیشه خیال می کنم یک نفر آخرش اینکار را می کند - همین من را به آینده آدم امیدوار می کند)
Comments
خوندم خوب بود نه عالی بود
از اینکه به وبم سر زدی ممنونم
می دونم که با اون نوشته ات خواستی بگی وبم چنگی به دلت نزده
اما ما که مثل شما استاد نیستیم
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
kiss u