دو شعر در يك مايه 1

و اينطور آرام آرام و يك به يك
كنار گذاشتيم
عشقمان را و اميدمان را و ايمان را
.و هر چيز ديگري كه داشتيم
از بس كه زندگي بي خيال ما گذشت و
از بس كه آرزوهامان هميشه
در ميانه راه دلشادي مان
به گل نشست و
از بس كه هميشه اشك
در چشمان دوخته به راهمان
.مي شكست
از بس كه هيچ چيزي تازه نبود ؛ يا اگر بود
براي ما اندازه نبود و اگر بود
به دست هاي ما نرسيد و اگر رسيد
.ما رفته بوديم يا بسته خالي بود
اين شد كه آرام آرام و يك به يك
كنار گذاشتيم
...عشقمان را و اميدمان را و ايمان را
به سادگي
.خودمان را

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر