اگر

در گلدانی که اینجاست
پروار خواهم شد
با گلهایی به درشتی چشمان ساغر و
برگهایی به سبزی آسمان شهرهای دیگر و
عطری می پراکنم
به تندی بوی دریای آخر شهریور
که عابران را بی طاقت می کند و
می ایستند و خیره می شوند
به این پنجره
و شبها در خوابی عمیق آسوده می شوم
اگر
و تنها اگر رهایم کنند این
درد ریشه های تلنبار شده
در تنگنای گلدان و
آرزوهای شادمان زمین

28/7/84

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر