...باز هم

باز هم باران بارید و من و تو
.اینجا نبودیم هیچ یک
تو در سرزمین برف بودی و من
اسیر حرف های پرت و پلا
از بر می کنم
آخرین نسخه حکیمان بیماری را
.که تب تجویز می کنند
باز هم باران بارید و ما به هم نرسیدیم
با اینمهمه که دویدیم و این همه که دیدیم
همدیگر را در خواب و بیداری و من
در عمق عمیق فراموشکاری
سال های بازنشستگی از هر دوی تردید و امید را
.به آسانی بیماری بی درمانی طی می کنم
.باز هم نیامدی و باران بارید و زمستان گذشت
خاطرات کم رنگت را هم شستند
میهمان های کم طاقت و نادانی
که تمام تعویذ های پوشالی را از برند و
.دوزخ را در قاب طلای بهشت ، می خرند
.باز هم باران بارید و خواب من تعبیر نشد
برای آمدنت دیر نشد
اما عاشقت
.پیر شد

Comments

Anonymous said…
salam.inja.....inja.....hame chi alie.......sheraton marekast.ino jedi migam.be nodrat pish miad man joz poste akhare weblogi sayere postha ro ham bekhonam...ama inja...adam vadar mishe archivam negah kone.

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر