...خدا را شکر

تو چطوری؟
حال من هنوز هم خوب است - خدا را شکر
همانطورم که آن روز اول بودم و
.با همان نگاه خیره می خندم
فقط این چند سالی که نبودی
.کمی حادثه ها شکسته ام کردند
از خودت بگو ؛ آنجا هوا خوب است؟
اتفاقی هم که نمی افتد اینجا - خودت که می دانی
فقط ملخ ها آمدند و مزرعه را خوردند و
.گاوهایمان هم از یک بیماری آشنا مردند
بچه ها حالشان خوب است؟
خشکسالی هم که مثل همیشه آمد و رفت
زمینمان را هم همسایه های مهربان
.به نام خود کردند
دلم برایت تنگ شده
دل است دیگر چه کارش می توانم بکنم؟
خانه را هم که بار قبلی برایت گفتم
به بچه ها نگو دلنگران می شوند
.آشنا ها آمدند و همه چیزش را بردند
اما خدا را شکر - من خوبم
.فقط کمی این روز ها بیشتر می خوابم
تو و بچه ها کنار هم خوبید؟
پاهایم دیگر جوابم کرده اند
این است که دیر می رسم به قبرستان
دلگیر نشو
سلام بچه ها را برسان
.دلم تنگ شده برای همه تان

3/11/84

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر