عاشقانه های امروزین

دیگر نه شعری هست
!نه عاشقانه ای
ترانه ها هم که مثل علف می رویند
.پای بوته های هرزه نفرت
آخرالزمان شده است
!راست می گویند
این طرف شاعری که عاشق نیست
می سراید برای ملحفه های سفید
از ریشه های عشق که تا کجا فرورفتند
آن طرف عاشقی که شاعر نیست
در کتاب کوچه دنبال فحش می گردد
.به تلافی عشقی شکسته و نومید
.از فیلم های عاشقانه فقط
.صحنه های ممنوعه به یاد می ماند
از گفته های شاعرانه فقط
.یک کلید شاهانه برای شکستن یک تن
مثل خواننده های الکی شده ایم
چیزی برای نمایش من
.راهی برای رسیدن به شهرتی کوچک
.به نظر می رسد که دیگر عاشق نیستیم
عشق اما... کسی چه می داند
شاید هنوز اینجا هست
توی همین کوچه های هر دو سر بن بست
!ما شاید که لایق نیستیم

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر