سادگی

سادگی بود شاید و می شد فهمید
.کمی اینطرف تر اگر نگاه می کردم
اما همیشه که نمی شود مثل جغدها عاقل بود
.و مثل گوزنها برای همه شاخ و شانه کشید
به هر حال تردید هم حرفی برای گفتن دارد
.و اینکه "شاید" لزوما حرف بی خودی در لغت نامه نیست
با اینهمه حالا که از هم دورتر می شویم
هر چه فاصله مان کوتاه تر می شود؛
به فراموشی نمی روی اما
به هر آغوشی که می روی
شادمانیت برای من کافیست

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر