...با این همه

عشق از میان ما رخت بر نخواهد بست
اگرچه یک آینه شکست و
دیوار بلند شد و سکه
.از رونق افتاده است
بیهوده که نمی تواند باشد
این همه باغ بی بر و
این همه چراغ بی سو
و تمام این راه هایی که به جایی نمی روند و
تمام این آدم که ندیده ناگهان
گم می شوند
.پیش از پرسیدن مسیر
بیهوده نمی تواند باشد ؛ نیست
این زمین های شخم زخم
که دخیل چشم به آسمان بسته اند و
.مرهم نشده اند هنوز
بیهوده
نمی تواند باشد؛
نیست؟

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر