مه
تمام راه ها پنهان شده اند
در مه غلیظ داستان بی پایانمان
که تنها همیشه انگار مثل صبح
از نو آغاز می شود و
دری باز می شود و بسته می شود و باز می شود و
بسته می شود و من خسته نمی شوم
با تمام پژواک دهشتناک واقعیت
که می گوید: سفر چه زیبا بود اما
فاصله ها جاودان شده اند.
در مه غلیظ داستان بی پایانمان
که تنها همیشه انگار مثل صبح
از نو آغاز می شود و
دری باز می شود و بسته می شود و باز می شود و
بسته می شود و من خسته نمی شوم
با تمام پژواک دهشتناک واقعیت
که می گوید: سفر چه زیبا بود اما
فاصله ها جاودان شده اند.
Comments
آره واقعا انگار هميشه از اول آغاز مي شود همه چيز.
راستي با اجازه شما لينک وبلاگتان را در دل نامه گذاشتم.
اولا که اگر مخالفتي داريد بگوييد.
ثانيا اين يک تبادل نيست.