همیشه

همیشه ساعتی هست که سحر شده باشد و
من بیدار نشده باشم
همیشه مهتابی برای روییدن
روی پشت گربه دیوار و
سایه ای
برای افتادن توی لکه های نور هست.
و هم برای مفهوم خیابان
سکوت نازک شب را ساخته اند و
همخوانی پرشمار جیرجیرک ها را
راه انداخته اند .
شاید هم شب را آویخته اند
از چراغ چشمک زن این چار راه سوت و کور
یا سپرده اند به ان هواپیمای غرغروی راه دور
و یا شاید هم
آنرا مثل نم نم دیشب باران همه جا ریخته اند.
همیشه ساعتی هست که سحر شده باشد و
من نخوابیده ام که بیدار بشوم حالا .

15/6/84

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر