نام تو هنوز سنگین است

نام تو هنوز سنگین است
اگرچه رفتنت خاطره هامان را
دیروز کردو
شب چشمانت را آفتاب
روز کرد و
آن سرزمین کوچکی که میعاد ما بود
حالا میعاد عاشقان دیگری است
و کسی دیگر می نشیند روی سکو
و کسی دیگر می نشیند آن روبه رو - هر روز
و کسی هنوز هست که عاشقی را بلد نیست
به رسم آدم های امروز.
و اگر چه من به گریه و حسرت اعتقادی ندارم و
به امید های واهی درونم اعتمادی
اما هنوز هم
با اینکه سالهاست که مرده ای در دلم
اما نام تو هنوز هم سنگین است
بر زبانم و می دانم
که همینگونه می مانم.

1/6/84

Comments

قشنگ نوشتی بهزاد
سلام بهزاد

من و تو آخرش آدم نمی شیم

هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

تو خوبی؟

از بر و بچه ها چه خبر؟

سلام برسون

نیما

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر