هنوز هم بیدی در باد می آشوبد
دلم را
نه دلتنگ لیوان های چای نخورده ام
و نه دلتنگ جاهای نرفته
و نه حتی نگران جمله های شکسته در چمدان...
شادمان ایستگاهی ام که قطارم به آن رسیده است
با دستان پر از سوغات و ساعت
فقط گاهی
می اشوبدم
بیدی در باد

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر