از نو آغاز می شوم
با جرات و هراس
مثل شاخ و برگ های بادآویز بید
دوباره آغاز
رقص رقصان امیدی که همیشه ناپدید می شود و پیدا
...می شوم
همیشه دیر نیست
پس بیا تا بپروریم با هم امید های و اهی را
که شاید راهی را
از میان این همه پوچ و پلشت
بگذریم

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر