رسم زمانه

مي بايد از رفتن بگويم و
انكار كنم همه زيباييت را
و ان نگاه تاريك در زير ابشار مژگانت و
لبخند هميشه پنهانت و
.سادگي بي دريغ و اسانت
همين است
رسم زمانه ما واداب روزگاري
كه در ان شكستن افتخاري براي سنگ هاست
و بريدن و دريدن و گنديدن
.واژه هاي اول فرهنگنامه ها شده اند
بايد بگويم كه چه بدي ها كرده اي با من
.و از اين جمله هايي كه رسم ترانه هاي امروزيست
بايد هميشه تو مقصر باشي و من
از گناه تو گذشته باشم
هزاران بار
انگار
.رسم اين زمانه همين طور است
بايد به همه بگويم: آه من چه خوب بودم و تو
زهري بودي كه ناشناخته نوشيدم و
عاقبت سادگيم را ديدم و
.بيهوده با سرنوشت جنگيدم
ادم هاي امروز اينجور مي گويند
و اسان و شادمان مي گذرند اما
تنها يك مشكل اينجا هست
من ادم كهنه اي هستم و
.مال ديروزم

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر