باور کن

ناگهان از دیروزبازمی گردی
با یک سبد گل شاید های قدیمی و من
تازه به یاد می آورم
.که همیشه گذشته کاغذی بوده است
با من خودت را نخواهی برد می دانم
.و با تو خودم را دوباره شاید گم نکنم
اما همیشه برای آغاز آنهمه روزهای ناباوری
.دیر نمی تواند بشود
!باور کن

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر