پرسه زدن در شاید ها

بربام این هم که هرگز نمی شود
از یادم نمی رود هم
دیگر نمی آید به کار ساعت شماطه دار و
...زخم انتظار را مرهمی
کمی اگر دیروز بودم هنوز
با چشمان امروز اگر شاید
کمی اگر در تقویم ده سال پیش
شاید
اما " باید" که نشسته همین گوشه
با چوبدست عقربه های طلا کار و
...بوی زهم زخم انتظار را مرهمی اگر
.که برای دیدن دوباره دیروز دیگر دیر است
پرسه زدن میان ارزو های باداویز
.کار من است

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر