شاید

شاید بکارم سیاهی چشمانت را در دشت شب
تا بی انکه ببینمت فردا صبح
روییده باشی و گیجمان سازی
یا اینکه موهایت را دخیل ببندم به درخت بی خاصیت امامزاده ای
.تا تمام دعاهای روی زمین مانده مستجاب شوند
البته این هم می شود که ایمان بیاورم به کتاب مقدس مژگانت
.تا سر اولین کوچه گردنم را بزنند
این هم هست که می شود فقط به خنده و بی خیالی بگذرد
تمام فرصت هایی که میان ما
برباد می روند - یا شاید هم
یک گلدان اضافه کنم
به گلدانهای شکسته زیر زمین
و به خودم بگویم
عادت غریبی هم که دیگر نیست
!فقط همین

Comments

Popular posts from this blog

حکایت مرگ مَح نظر